Blog | Profile | Archive | Email | Design by | Name Of Posts


˙·٠•●♥حس زیبا ♥●•٠·˙

میروی تا با نبودن عشق را پر پر کنی

میروی با اشک حسرت ، دیده ام را ترکنی

آن همه گفتی نگاهت با نگاهم زنده است

من نباشم ، می توانی روزها را سر کنی

در نبودت گریه کردم ، آینه احساس کرد

آینه شو ، گریه ام را حس کنی باور کنی

سبز در عشقت شدم کم کم تو دانستی ولی

عاقبت می خواستی در قلب من خنجر کنی

بعد تو در سینه نامت می شود یک خاطره

کاش می شد قصه عشق مرا باور کنی

 

 

 

فاصله تابش خود را بر دیگران تنظیم کن؛

خداوند خورشید را در جایی نهد که گرم کند ولی نسوزاند . . .

فقط جمعه نیست که دلگیر است ،

کافیست دلت گیر باشد….

 

مرا اینگونه باور کن

کمی تنها ٬ کمی خسته

کمی از یاد ها رفته

خدا هم ترک ما کرده

خدا دیگر کجا رفته ؟

من به آمار زمین مشکوکم تو چطور؟

اگر این سطح پر از آدمهاست

پس چرا این همه دلها تنهاست؟بیخودی می گویند هیچ کس تنها نیست

چه کسی تنها نیست؟ همه از هم دورند

همه در جمع ولی تنهاینــد

من که در تردیدم تو چطور؟

نکند هیچکسی اینجا نیست……

برای خواندن تمامی شعر عاشقانه من به آمار زمین مشکوکم روی ادامه مطلب کلیک کنید.

 


ادامه مطلب...

ﺑﺪﺗﺮﯾﻦ ﻗﺴﻤﺖ ﺯﻧﺪﮔﯽ ؛ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﮐﺸﯿﺪﻥ ﺍﺳﺖ

ﺍﻣﺎ

ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﻗﺴﻤﺖ ﺯﻧﺪﮔﯽ

ﺩﺍﺷﺘﻦ ﮐﺴﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺍﺭﺯﺵ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﮐﺸﯿﺪﻥ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ !!!

دل که رنجید از کسی ، خرسند کردن مشکل است ،

شیشه بشکسته را پیوند کردن مشکل است ،

کوه را با آن بزرگی می توان هموار کرد ،

حرف ناهموار را هموار کردن مشکل است.

میدونی چی بیشتر از همه آدمو داغون می کنه :

این که هر کاری در توانت هست براش انجام بدی ،

آخـرش بـرگرده بگه :

مگه من ازت خواستم.

هر که با احساس باشد عاقبت خواهد شکست !!!

این جواب سادگیست …

عشق چیز عجیبی نیست نازنینم

همین است که تو دلت بگیرد و من نفسم

ترک کردن آدمها هم آدابی دارد

    اگر آداب ماندن نمی دانید

       لااقل

     درست ترکشان کنید

تا تَرَک برندارند……!

 

خداوندا

تو میدانی که من دلواپس فردای خود هستم.

مبادا گم کنم راه قشنگ آرزوها را ، مبادا گم کنم اهداف زیبا را ،

دلم بین امید و نا امیدی می زند پرسه ، می کند فریاد می شود خسته….

مرا تنها تو نگذاری….

تنهایی قشـــنگترین حس دنیاست ،

چون برای داشتنش نیاز به هیچ کس نداری.

پزشکان اصطلاحاتی دارند

که ما نمی فهمیم.

ما دردهای داریم که آنها نمی فهمند.

نفهمی بد دردی است

خوش به حال دامپزشکان…. !

حسین پناهی

سخت است هنگام وداع

آنگاه که در می یابی

چشمانی که در حال عبور است

پاره ای از وجود تو را

نیز با خود خواهد برد.

دلم بهانه ات را می گیرد

چقدر امروز حس می کنم نبودنت را!!!

صدایت در گوشم می پیچد و من بی اختبار می گویم:

جانم ؟؟

مرا صدا کردی؟!!!

ناکرده گنه در این جهان کیست؟ بگو

وآنکس که گنه نکرد, چون زیست ؟ بگو

من بد کنم و تو بد مکافات دهی

پس فرق میان من و تو چیست ؟ بگو

” خیام “

نمی دانم چرا چشمانم گاهی بی اختیار خیس می شوند ،

می گویند حساسیت فصلی است ،

آری من به فصل فصل این دنیای بی تو حساسم.

درد داره

  این که یکی میشه همه ی زندگیت

       ولی هیچ جای زندگیت حضور نداره…..!

کاش همیشه در کودکی می ماندیم

تا به جای دل هایمان

سر زانوهایمان

زخمی می شد.

 

در این خانه ی  متروکه ی ویران را کسی دیگر نمی کوبد

کسی دیگر نمی پرسد چرا تنهای تنهایم

و من چون شمع می سوزم

و دیگر هیچ چیز از من نمی ماند

و من گریان و نالانم

و من تنهای تنهایم

درون کلبه ی خاموش خویش اما

کسی حال من غمگین نمی پرسد

و من دریای پر اشکم که طوفانی به دل دارم

درون سینه پر جوش خویش ، اما

کسی حال من تنها نمی پرسد

و من چون تک درخت زرد پاییزم

که هر دم با نسیمی می شود برگی جدا از او

و دیگر هیچ چیز از من نمی ماند.

خنده ام میگیرد

وقتی پس از مدت ها بی خبری

بی آنکه سراغی از این دل آواره بگیری میگویی:

“دلم برایت تنگ است …….”

یا مرا به بازی گرفته ای

یا معنی واژه هایت را خوب نمیدانی.

دلتنگی ارزانی خودت

من دگر دلم را به خدا سپرده ام.

تمام محبت خود را به یکباره برای دوستت ظاهر مکن؛

زیرا هر وقت اندک تغییری مشاهده کرد

تو را دشمن می پندارد.

((سقراط))

قط پلی بودم برای عبورت

   فکر تخریب من نباش !

       به آخر که رسیدی

          دست تکان بده

خودم فرو می ریزم…. !

خدایا دستم به آسمانت نمی رسد اما

تو که دستت به زمین می رسد

بلندم کن…

دلم که مهمون نمی خواست کی گفت که مهمونم بشی؟

کی گفت بیای تو قلبم و مهمون ناخونده بشی؟

کی گفت منو صدا کنی با اون چشات نگاه کنی

قلبم و از جا بکنی بعدش اونو رها کنی

کی گفت یواشکی بیای تو قلب من پا بذاری

کی گفت بری و تا ابد رد پاتو جابذاری

کی گفت منو شکار کنی شکارت و رها کنی

صیدت و تنها بذاری صید دیگه شکار کنی

کوه غرور بودم کی گفت بیای و مجنونم کنی

کی گفت که تو حصار غم اسیر و زندونم کنی

کی گفت که عاشقم کنی زار و پریشونم کنی

کی گفت که از عاشق شدن منو پشیمونم کنی

کی گفت که از چشای من خواب و بدزدی و بری؟

کی گفت پریشونم کنی٬ کی گفت بری؟ کی گفت بری؟

شاعر: خاطره حیدری زاده

منبع: www.khatereh-h.blogfa.com

روزهای آخر سال است.

      به همین زودی هـــــا

       سال نو را تحویلمان می دهند.

     هفت سین ما امسال

         هفت سیلی محکم است

               که صورتمان را سرخ می کند.

گوشی موبایلی که توی دست فشرده نشه

        به خاطر تو بوسیده نشه

              شب کنار بالش گذاشته نشه

                 چند بار نیمه های شب به خاطر پیام های احتمالی چک نشه

               گوشی موبایل نیست که

        صرفا همون گوشت کوب معروفه که به خاطر نداشتن ” تو “

باید روزی صد بار کوبیدش به دیوار!

فرقی نمی کند

      لنز دوربین بر روی چه تنظیم باشد

      تنها تصویر توست

که در چشم من قاب می شود.

نبودنت بهترین بهانه است برای اشک ریختن.

    ولی کاش بودی تا اشکهایم از شوق دیدارت سرازیر میشد.

        کاش بودی و دستهای مهربانت مرهم همه دلتنگیها و نبودنهایت میشد….

בلـاموטּ رو پلاستیـکے کرבیم بهـ خیــال نشکستـטּ..

یاבمـــوטּ رفتــ

کهـ پلاستیکــ ها زوבتــر مے سوزنـב...

+نوشته شده در دو شنبه 7 اسفند 1391برچسب:پلاستیک,قلب,عکس قلب ,زیبا, دختر,دل,خیال,نشکستن,ساعت14:17توسط وحید SODAGAR | |

می رسد روزی که فریاد وفا را سر کنی

   می رسد روزی که احساس مرا باور کنی

      می رسد روزی که نادم باشی از رفتار خود

خاطرات رفته ام را مو به مو از بر کنی

 

       می رسد روزی که تنها ماند از من یادگار

 

            نامه هایی را که با دریای اشکت تر کنی

می رسد روزی که تنها در مسیر بی کسی

       بوته های وحشی گل را ز غم پرپر کنی

           می رسد روزی که صبرت سر شود در پای من

              آن زمان احساس امروز مرا باور کنی

 

تـنهـــــــا چیزی که خرجـــــــی ندارد

    جـــــــاری شدن در ذهـــــــن دیـــــــگران است.

       پس آنگونه جاری شـــــــوید که

          خنـــــــده بر لبانشـــــــان نـــــــقش بـــــــبندد

              نه نـــــــفرت در دلشـــــــان . . .

ایـــن لحظه هــا

    تنــــم یــه آغــوش گرم می خواهــــد

        با طـــعم عشــق

             نه هوس

                 ایــن لحظـــه هــا

لبــانم رطوبــت لبــهایی را می خواهـــد با طعم محبت نه شهوت.

      این لحظــه ها

           گیسوانـــم نوازش دستی را می خواهــد با طعم ناز نه نیـــاز.

              این لحظـــه ها

                  تنی می خواهم که روحــــم را ارضـــا کند نه جســـمم را.

دلـــــــم تــــــنــــــگ شـــــــــده

برای عکس هایی که پاره کردم و سوزانـدمشان.

برای دفتر خاطراتم که مدتهاست دیگر چیزی در آن نمی نویسم.

حـتـی برای آدمهای حسودی که دورو برم می چرخیدند

و خـیـلـی دیـــرشناختمشان !

برای بـی خـیـالــی و آرامشی که مدتهاست که دیگر ندارمش.

خنده هایی که دارم فراموششان می کنم.

و برای خودم که حالا دیگـر خیلی عوض شده ام!

دلم تنـــگ است از دنیـا چرایش را نمـی دانـم

       من این شعـر غـم افـزا را شبی صد بار می خوانم

           چه می خواهم از این دنیا، از این دنیای افسونکار

             قســــم بر پاکـی اشکـــــم جوابم را نمی دانم

             شروع کودکی هایـم سرآغـاز غمــی جانکــاه

            از آن غـم تا به فرداهـا پر از تشـویش، گریانـم

بهــار زندگی را مـن هــــزاران بار بوییــدم

       کنـون با غصـــه می گویـم خداونـدا پشیمانم

          به سـوی درگـه هستــی هزاران بار رو کردم

            الهی تا به کی غمگین در این غم خانه می مانم

             خدایــا با تو می گویم حدیث کهنـه ی غم را

            بگو با من که سالی چند در این غم خانه مهمانم

         دلم تنـــگ است از دنیا چرایش را نمی دانم

ولی یک روز این غم را ز خود آهسته می رانم

من حـرف های زیــادی بــرای گفـتن دارم

          چشــم هایـم را ورق بـــــــزن

حــرف های نـاگفـته ام را خــــودت بــخوان

زیبایی ها را چشم می بیند و مهربانی ها را دل !

چشم فراموش می کند اما دل هرگز !

چه موجود عجیبی است این انسان!

     وقتی صدایش می کنی، نمی شنود.

          وقتی به دنبالش می روی، نمی بیند.

             وقتی دوستش داری، به فکرت نیست.

                اما….

               وقتی می شنود که دیگر صدایت گرفته.

           وقتی می بیند که خسته در راه افتاده ای.

وقتی به فکرت هست که دیگر نیستی!

         سخن عاشقانه گفتن دلیل عشق نیست.

           عاشق کم است سخن عاشقانه فراوان.

             عشق عادت نیست

              عادت همه چیز را ویران می کند

            از جمله عظمت دوست داشتن را.

          از شباهت به تکرار می رسیم

       از تکرار به عادت

    از عادت به بیهودگی

از بیهودگی به خستگی و نفرت.

انتظار…

شش حرف و چهار نقطه،

کلمه ی کوتاهیست،

اما سالها طول خواهد کشید تا بفهمی یعنی چه.

کاش منتظرت نبودم،

کاش می شد گفت

“یادت مرا فراموش”